جدول جو
جدول جو

معنی قلعه بالا - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه بالا
(قَعَ)
دهی است از دهستان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 12 هزارگزی جنوب بستان آباد و 8 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر، سکنۀ آن 330 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قلعه ایست مستحکم و شهری از نواحی ارمنستان بین ارزنه الروم و خلاط که معادن آهن دارد، (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، حوضی باشد کوچک سر، از اندرون فراخ که آب صحن خانه و آب مبرز در آن جمع میشود، (آنندراج) (غیاث اللغات)، تن شوی، جای دست و رو شستن، (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء)، چاه تن شوی،
- بالوعۀ ابلیس، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ بلا، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ شیطان، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ غول، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)،
- بالوعۀ محنت، کنایه از دنیا، (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
دهی از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در 92 هزارگزی شمال خاوری فریمان سر راه مالرو عمومی آق دربند به فریمان جغرافیایی آن کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 216 تن. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری اهر و 3هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. این ده دارای 91 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 26هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 7هزارگزی باختر شوسۀ شاه زند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 479 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ اَ)
دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 42 هزارگزی خاور شوسۀ رام هرمز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 500 تن است. آب آن از رود خانه الله تأمین میشود. و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و جاجیم است. و راه مالرو و دبستان دارد و ساکنین از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(طَ)
قلعتی است به آذربایجان (این لفظ عجمی و اصل آن تلاست، چه در کلام عجم طاء و ظاء و ضاد و ثاء و حاء و صاد خالصه و جیم خالصه نیست). (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کوهپایه شهرستان اصفهان، واقع در 10هزارگزی خاورکوهپایه و 5هزارگزی جنوب شوسۀ اصفهان به یزد، سکنۀ آن 57 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ لِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش بیارجمند، شهرستان شاهرود، واقع در 2000گزی خاور بیار. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است سکنۀ آن 550 تن، آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، تنباکو، پنبه، بادام، پسته و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَیِ)
دهی است از بخش جالق که بر کنار راه فرعی جالق به سراوان واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 130 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان، واقع در 75000گزی شمال باختری باجگیران، با 331 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد